مناجات سال نویی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
یعـقوب نداری که به این هجـر بسوزد حق داری که از غیبت خود باز نگردی ای یوسف گمگشته کسی منتظرت نیست با کـلـبۀ احـزان خـودت باز چه کردی میخواهم از این هجر بگویم،نفسی نیست اینبار بگویم به چه رویی و چه دردی؟ ای حضرت خورشید که در پردۀ ابری تا کی به شب تیـره تو در فکـر نبردی چشمی به نبودت نرسیدست، که تر نیست کی جمعه گذشت و به غمت گریه نکردی؟ ای درد که عمریست به زندان زمینی ای داغ قـدیمی، تو چرا تازه نگـردی؟ امسـال گـذشت و به تـمـاشـا نـرسـیـدیم صد حیف، زمستان سپری شد به چه سردی ای چاه نـشیـنی که به کـنعـان نرسیدی از گرگ صفتها تو چرا شکوه نکردی؟ |